کوهمره کاکایل خوش اندی
یادباد آبادي سرسبز ایل/ مردمان خوب و یكرنگ و اصیل/نان و دوغ و پونه و كشك و كره/ آغل بزغاله و میش و بره/ كاش برميگشت دوباره مشك دوغ/خسته ايم از دوره رنگ و دروغ!
فروردینماه 1342 سران عشایر فارس123 حبیب شهبازی در اعلامیهء دیگری به صراحت پشتیبانی خود و طوایف کوهمره سرخی را از«روحانیون و مراجع تقلید مخصوصا حضرت آیت اللّه خمینی»اعلان داشته است.124 بسم اللّه الرحمن الرحیم اینجانب حبیب اللّه شهبازی با جمله طوایف کوهمره سرخی که دو هزار نفرشان فعلا مسلح و آماده ایستادهاند برای یاری روحانیون و مراجع تقلید مخصوصا حضرت آیت اللّه خمینی دامت برکاتهم از هیچگونه خدمت و پشتیبانی و جانبازی دریغ نخواهم داشت و تا آخرین قطره خود را برای آبیاری درخت اسلام و احکام قرآن خواهم ریخت. جان چه باشد که فدای قدم دوست کنم این متاعی است که هر بیسروپایی دارد فدوی اسلام و روحانیین و آیت اللّه خمینی-حبیب اللّه شهبازی. با توجه به نسخههای متفاوتی که از این اعلامیه موجود است و در شهرهای مختلفی توزیع و منتشر شده،شک نیست که توسط افراد متعدد و در سطحی وسیع،چاپ و توزیع گردیده است.براساس اسناد ساواک،اعلامیه مزبور در تاریخ 15/2/1342،در کرج«توسط[فردی به نام]عباس بزاز اخویزادگان به درب رستوران دانشکده کشاورزی الصاق شده»است. همچنین در 17/2/1342،در تهران«در خیابان و کوچههای فرعی خواجه نظام الملک پخش گردیده»است. این اعلامیه،در شهرهای شیراز و قم نیز توزیع و انتشار یافته است.به علاوه،با وجودی که حبیب اللّه شهبازی در اواخر اردیبهشت 1342 بازداشت شده بود،اعلامیه مذکور همچنان توزیع و منتشر میشد.به گزارش ساواک در 2/11/1342،این اعلامیه در خیابان«مسگر آباد» تهران نیز پخش گردیده است.125 اقدامات دولتیان در مدت قریت دو ماه و نیم که حبیب شهبازی،در کوهمره سرخی به گردآوری نیرو میپرداخت،دولتیان با اطلاع از این تحرکات و اضاع بحرانی منطقه،کوشیدند تا با تشبث به انواع حیل حبیل شهبازی را به مراکز دولتی کشانده به زور یا صلاح آرام و ساکت نمایند.به نظر میرسد حبیب شهبازی،دست کم به دو دلیل،دولتیان و نمایندگان آنان را در ملاقاتهای متعدد با وی،با معاذیر مختلف ناکام بازگردانده است.یکی اینکه،نمیخواست به آسانی در دست نظامیان-که برخی از فرماندهان ارشدشان ملاحظه هیچ چیزی را نمیکردند-گرفتار شود.دیگر آنکه،تصمیم قطعی در مبارزه با رژیم گرفته بود؛و بنابراین به گردآوری نیرو میپرداخت.اسناد موجود نشان میدهد،دولتیان برای جلوگیری از قیام شهبازی،تلاش فراوانی نموده،اما به نتیجه نرسیدهاند. سرهنگ«مسعود حریری»رئیس ساواک فارس،در 11/11/1341 به مرکز گزارش میدهد که: برابر اطلاع واصله حبیب اللّه شهبازی مدتی است در ارتفاعات کوهمره سرخی تعدادی تفنگچی متجاوز از چهل نفر متمرکز و برای مخالفین یک هسته مقاومتی تشکیل داده و چهار روز پیش نامهای وسیله تیمسار استاندار[-ورهرام]جهت نامبرده ارسال و او را به توجه به مراحم و حمایت دولت دعوت به شهر نموده بود[.]پاسخ واصله از طرف نامبرده حاکی است اینجانب مطیع[،]شاه پرست و میهن دوست هستم ولی به علت داشتن بدهی زاید و فشار طلبکاران نمیتوانم به شهر بیایم[.]مجددا نامهای از طرف تیمسار فرماندهی لشکر به نامبرده نوشته و به وسیله سرهنگ دوم عرفان ارسال و او را دعوت به شهر نمود[.]ضمنا یادآور شده چنانکه نیابد به عواقب وخیمی دچار خواهد شد[.]تا ساعت سرهنگ دوم عرفان مراجعت ننموده که معلوم شود نامبرده به شهر آمده یا خیر...» سرهنگ حریری،چهار روز بعد-در 15/11/1341-به تهران مینویسد: ...سرهنگ عرفان روز 14 جاری به شیراز مراجعت[نموده است.]ضمنا آقای حبیب اللّه شهبازی نامهای جهت فرماندهی لشکر 10 [فارس]ارسال و طی آن تعهد سپرده که تا چند روز دیگر به شیراز آمده و برای انجام کارهای شخصی خویش به تهران عزیمت خواهد نمود[،]و چون فعلا وجه برای مسافرت ندارد مشغول فروش مقداری گندم و تعدادی گوسفند میباشد[.] از طرفی وی آمادگی خود را برای خدمت در راه شاهنشاه و میهن معروض داشته است. به احتمال قریب به یقین،حبیب شهبازی،صرفا برای وقتگذرانی و گردآوری هرچه بیشتر تفنگچی و نیز دست به سر کردن و فریب دولتیان چنین پاسخهایی را میداده است.به نظر میرسد،دولتیان نیز موضوع را دریافته به ناچار دست به دامن«سلیمان بهبودی»رئیس دفتر محمد رضا شاه،شدهاند.وی نیز،نامهای به حبیب شهبازی نوشته«مبنی بر اینکه شما کماکان مورد توجه هستید و پس از انجام کارهای خود به تهران حرکت نمایید.» این نامهء تلگرافی«از طرف لشکر[10 فارس]وسیله سرهنگ دبیریان»برای«حبیب شهبازی فرستاده شده است.»نتیجه نامه مزبور،نیز منفی بوده است چرا که سرهنگ حریری رئیس ساواک فارس،در گزارش 2/12/1341،به تهران،مینویسد: ...با اینکه پس از فرستاده شدن نامه آقای بهبودی وسیله سرهنگ دبیریان[،]سرهنگ 2 اوحدی افسر لشکر 10 نیز برای ملاقات با حبیب شهبازی و آوردن او به شیراز[،] به محل مشارالیه رفته است[،]نامبرده به عنوان اینکه بدهکار[است]و از طرفی مورد تعقیب مأمورین ژاندارمری است[،]از آمدن خودداری[نموده]و به طوری که اطلاع میسد بامبرده عدهای در حدود سیصد نفر دور خود جمع و تعدادی اسلحه و مهمات و آذوقه تهیه[و]میتوان گفت که در کوهمره سرخی هسته مقاومتی را تشکیل داده است... اینک مراتب به منظور استحضار و اقدامات لازم معروض و جریان به اطلاع استانداری و مقامات انتظامی نیز رسیده است... با وجود این،فرماندهان لشکر 10 فارس،همچنان به اعزام نماینده و ملاقات با حبیب شهبازی مبادرت میورزیدند و تمام تلاش خویش را برای منصرف نمودن وی از اقدامات حاد و مسلحانه،و گسیل وی به شهر مصروف میداشتند.ظاهرا آخرین نمایندگان لشکر10، با برخورد تند حبیب شهبازی مواجه شده مدتی توقیف گشتهاند.این اتفاق،دقیقا در روزی رخ داده،که شب آن،یورش جنگجویان عشایر کوهمره-متشکل از سرخی و قشقایی-به پاسگاه ژاندرارمری دادنجان،انجام گرفته است.سندی در این خصوص موجود است،که: طبق اطلاع از شیراز سرهنگ وزین افسر لشکر 10 به اتفاق یک نفر استوار به طرف طایفه سرخی،به منظور ملاقات[با]حبیب شهبازی عزیمت نموده[که در]روز 11/12/41 سرهنگ مزبور و استوار نامبرده را حبیب شهبازی توقیف و تهدیداتی که سرهنگ وزین به عمل میآورد عصر آنها را حبیب شهبازی آزاد مینماید... خلع سلاح پاسگاه دادنجان بالاخره حبیب اللّه شهبازی،با رهبری جنگجویان ایلات سرخی و قشقایی،نخستین اقدام عملی و جنگ مسلحانه عشایر جنوب علیه حکومت پهلوی را با خلع سلاح پاسگاه دادنجان، آغاز مینماید.بدین گونه قیام مسلحانه عشایر جنوب،آغاز گردید.ترکیب جنگجویان حمله کننده به پاسگاه دادنجان،بسیار متنوع و بیانگر حضور فعال بسیاری از طوایف و تیرههای سرخی و قشقایی است.افراد مشهور و فرماندهان جنگی عشایر،عبارت بودند از: 1. بلوط جعفرلو،از طایفه جعفرلو شش بلوکی قشقایی 2. .مختار جعفرلو،از طایفه جعفرلو شش بلوکی قشقایی 3. دشتی گلهزن،از طایفه گلهزن قشقایی 4. مسیح بولوردی،از طایفه بولوردی قشقایی 5. حاجی بابا گلهزن،از طایفه گلهزن قشقایی 6. محمد خان صفیخانی،از طایفه صفیخانی قشقایی 7. بابا خان کله خورلو،از طایفه صفیخانی قشقایی 8. هدایت گودرزی و صفر خان،از طایفه صفیخانی قشقایی 9. فضل اللّه گلکی،از طایفه کرکانی قشقایی 10. .محمد حسن کرکانی،از طایفه کرکانی قشقایی 11. بهادر امیری فرزند بابا خان سرخی معروف 12. فرزندان مهدی سرخی معروف(امیر،کرامت،شکر اللّه و جواد بهادری سرخی) 13. عوضقلی محمدی مسقانی 14. کرامت اسدی 15. سردار شاهین 16. غلامحسین پرهیزگار 17. زمان عابدی تعداد جنگجویان تحت فرمان افراد فوق،قریب سیصد تن بوده است.این نیروی جنگی و فرماندهان آن،همه تحت هدایت و فرماندهی حبیب شهبازی،وارد عرصه کارزار گشتهاند. عشایر حمله کننده،هجوم سراسری خود را از ساعت 3 بعد از نیمه شب 11/12/1341 برای تسخیر و خلع سلاح پاسگاه ژاندارمری دادنجان آغاز کردند.درگیری شدیدی میان طرفین رخ داد.مقاومت نظامیان در سنگر مستحکم پاسگاه ادامه داشت،تا اینکه برخی از فشار دود درون پاسگاه و باران گلولههای بیرون،نظامیان زنده پاسگاه چارهای جز تسلیم و خلع سلاح ندیدند. بنابراین،جز شش تن از آنان که کشته شده بودند،بقیه افراد سالم و مجروح پاسگاه، تسلیم عشایر گردیدند و با خلع سلاح آنان،به سوی فیروزآباد بدرقه گشتند.در این پیروزی، عشایر منطقه بیش از سی قبضه سلاح به غنیمت گرفتند که به نسبت بین آنان تقسیم شده است.براساس سندی از ستاد بزرگ ارتشتاران«...در ساعت 300،مورخه 11/12/41 افراد غیر نظامی حبیب شهبازی به پاسگاه ژاندارمری دادنجان حمله و آنجا را خلع سلاح و 32 قبضه تفنگ سرقت نمودهاند و بالنتیجه تعداد چهار[شش]نفر ژاندارم مقتول و ده نفر زخمی[شده] و تا ساعت 1000 روز بعد[12/12/1341]مانع از جمعآوری کشتهگان و زخمیها گردیده است و بالنتیجه ژاندارمری کلیه پستها ضعیف خود را جمعآوری نموده است...» در هفتهنامه ترقی،مطالبی از زبان یک مقام ژاندرمری کشور،در خصوص خلع سلاح پاسگاههای ژاندارمری در بویر احمد،سرخی و قشقایی آمده که چون راوی آن یک مسئول ژاندارمری است،بسیار مغلوط و مجعول است126به رغم این،مواردی از آن میتواند مورد استفاده قرار گیرد.راوی میگوید: ...شب یازدهم اسفندماه 41 حبیب شهبازی با عده زیادی از افراد طایفه خود و طوایف دیگر ناگهان به پاسگاه دادنجان نزدیک شیراز هجوم برده[و]در حقیقت شبیخون می زند. عده پاسگاه که جمعا از بیست نفر تجاوز نمیکرده به فرماندهی ستوان سلیمی تا آخرین فشنگ مقاومت مینمایند...عاقبت مهاجمین که میدیدند نمیتوانند به زودی بر آنها غالب شوند و ممکن است.کمک برسد[،]تمهیدی اندیشیده و چند نفر خود را به اصطبل پاسگاه که مقداری کاه یونجه در آن بوده رسانده آنرا آتش میزنند.بیرون پاسگاه باران گلوله میبار[ید]در داخل هم دود و آتش مانع نفس کشیدن[بوده]است[.]ناچار افراد به خارج رانده میشوند[.]در این واقعه ستوان سلیمی و یکی دو نفر از افرادش مجروح و شش نفر از درجهداران و افراد ژاندارمری به شهادت رسیده[،]پانزده نفر از اشرار مقتول میگردند.127 به رغم گفته راوی،تنها یک تن از جنگجویان عشایر کشته میشود.128 یورش سراسری نظامیان به کوهمره سرخی پس از تسخیر و خلع سلاح پاسگاه دادنجان،طرح حمله سراسری نظامیان به کوهمره سرخی تدوین و اجرا شد.نیروی اصلی نظامی که در همان نیمه شب 12/12/1341 به سمت کوهمره سرخی حرکت کرد«دو گروهان تقویت[شده]با ارابه به فرماندهی سرهنگ وزین» بوده است.این گروه رزمی-شماره 2-مرکب از:«ارکان گردان سوم لشکر 8 لرستان[و] گروهان نهم[و]دهم گردان سوم لشکر 8 لرستان[و]صد نفر ژاندارم»بود که از سمت«چنار فاریاب»برای تصرف«ریچی»کوهمره سرخی،عزیمت نمود.129 به علاوه،سه گروه رزمی دیگر،برای محاصره و تصرف کامل کوهمره سرخی،به حرکت درآمد.گروه رزمی شماره یک،به فرماندهی سرهنگ ستاد«عبد الحسین ناجی»مرکب از «هنگ 20 پیاده[کرمانشاه]،دو تانک مقیم فیروزآباد،صد نفر ژاندارم[و]یک آتشبار توپخانه 105»از گردونه«بلقو»به سمت کوهمره حرکت نمود.130 گروه رزمی شماره 3،به فرماندهی سرهنگ 2«ساوجی»،متشکل از«گروهان یکم گردان سوم لشکر8 لرستان[و]صد نفر ژاندارم»برای حمله آینده به کوهمره سرخی،در منطقه«جره» کازرون موضعگیری نمود.131و گروه رزمی شماره 4،به فرماندهی سرهنگ ستاد«محمود همایون»،با حضور گروهان هفتم و هشتم پیاده و ارکان گردان دوم در فیروزآباد مستقر شد«و برای حمایت احتمالی گروه رزمی شماره 1 آماده بوده است.»132 بدینگونه،هجوم همهجانبه قوای نظامی از جهات مختلف کوهمره سرخی،توأم با بمبارانهای شدید هوایی،آغاز گشت.جنگجویان عشایر نیز در روستای«مسقان»مستقر شدند.آنان به سه گروه تقسیم شده،هر گروه موظف گردید یکی از سه راه اصلی نفوذ نظامیان به کوهمره سرخی را مسدود نماید.133«دسته اول،به سرکردگی حبیب اللّه شهبازی جاده شیراز-چنار فاریاب را در گردنه ارژندان مسدود میکند.تفنگچیان این دسته دویست نفر بودهاند.دسته دوم،به سرکردگی بهادر امیری (پسر ملا بابا خان بگی)و با شرکت صد نفر مسلح را فیروزآباد-مهکویه را در تنگ بلقو مسدود مینماید.دسته سوم،به سرکردگی حاج امیر بهادری(پسر ملا مهدی)راه سیاخ-شوراب را در ملهء کر میبندد.این گروه پنجاه نفر تفنگچی بودهاند.»134 در 17 اسفند 1341،بخشی از نیروهای نظامی،از طریق فیروزآباد-مهکویه،وارد کوهمره شدند.عشایر تحت فرماندهی بهادر امیری،وقتی با نیروهای نظامی سرهنگ عبد الحسین ناجی درگیر شدند،که آنان کاملا در تنگ بلقو قرار گرفته بودند.با حمله عشایر شش ساعت نبرد سنگین میان طرفین ادامه مییابد.حدود ساعت 12 ظهر،قوای نظامی مستأصل شده به سمت مهکویه عقب نشینی مینماید؛تجهیزات نظامی آنان بر جای میماند،اما عشایر که در ارتفاعات موضع گرفته بودند،پایین نمیآیند.در همین اثنا،هواپیماهای جنگی سر میرسند و به شدت ارتفاعات و مواضع عشایر را بمباران میکنند.این بمباران موجب تخلیه ارتفاعات و پناه عشایر به قلل کوه میگردد.در نتیجه،نیروهای نظامی باز میگردند و تجهیزات و ادوات نظامی را برداشته،عقبنشینی مینمایند. جنگجویان عشایر،پس از چهار روز حضور در ارتفاعات تنگ بلقو،برای پیشگیری از هجوم مجدد نظامیان،به محل استقرار جنگجویان عشایر،یعنی روستاهای مسقان،برمیگردند.135در درگیری تنگ بلقو،دو نفر از نظامیان کشته و دو نفر آنان مجروح میگردد.یکی از مجروحین، فرمانده ژاندارمها به نام سرگرد«بانکی»بود.از عشایر نیز یک تن به قتل میرسد.136پس از نبرد تنگ بلقو،نظامیان به بمبارانهای متوالی و شدید منطقه روی آوردند.بمبارانها،تنها شامل کوه و کمر نبود،بلکه روستاها و دهات کوهمره نیز عرصه این تهاجم نابرابر و وحشیانه قرار گرفت. اشغال کوهمره و اعمال نظامیان با بمبارانهای متوال منطقه،جنگجویان عشایر به کوه و کمر پناه بردند.بنابراین،نظامیان با ماشین آلات و ادوات جنگی نظیر تانک و توپ،روستاهای متعدد کوهمره را اشغال کردند. گروه رزمی شماره 2 به فرماندهی سرهنگ وزین،روستای«ریچی»را به تصرف خویش درآورده به تخریب خانههای مردم پرداخت. اندکی بعد،دشت«شوراب»-محل سکونت طوایف شکره،دهدار،جیحون و جبارزار -به تصرف نظامیان در آمد.137«با اشغال کوهمره،دستگیری و شکنجه روستاییان و عشایر آغاز میگردد.نیروهای نظامی،براساس لیستی که جاسوسان محلی گزارش داده بودند،به دستگیری میپردازند.اکثر کدخدایان و ریش سفیدان روستاها و طوایف که در محل خود بودند،بیرحمانه شکنجه میشوند.»138 عبد اللّه شهبازی،به نقل از«مشهدی شیر خان،ریش سفید طایفه جیحون»مینویسد: به محض ورود ارتش به شوراب،نه نفر[از]پیرمردان و ریش سفیدان چهار طایفه دستگیر شدند.بازجویی و شکنجه شروع شد...با سیگار میسوزانیدند.با شلاق به باسن، پا و پشت میزدند.آن چنان ما را شلاق زدند که همه تا مدتها خون ادرارو استفراغ میکردیم.محمد تقی جوادی،کدخدای ده شوراب در اثر شکنجه یک ماه تمام در حال اغما بود و خون استفراغ میکرد.پس از شلاق،همه را خوابانیدند و سنگهای بزرگ... روی شکممان گذاشتند.با گذاشتن سنگها،همه بیهوش شدیم و از آن پس مدتها مبهوت و علیل بودیم.پس از این جریان،عدهای علیل و زمینگیر شدند و عدهای[به]رحمت خدا رفتند.139 بنا به نقل آریانا،اشغال مناطق و روستاهای کوهمره،در فاصله میان روزهای 20 تا 25 اسفند 1341،انجام گرفته است.«روز 24 اسفند،آبادی(مسقان)مرکز کوهمره سرخی به دست واحدهای لشکر 10 پارس افتاد و از این به بعد ستونها به تدریج متوقف و ضمن گشت و شناسایی و تعقیب اشرار،مشغول تجدید سازمان خود شدند.»140 علاوه بر حضور گردانهای نظامی در کوهمره،پاسگاههای ژاندارمری،در محلهای سابق و مراکز عمده کوهمره دایر شد.همچنین،با استفاده از«عناصر مورد اطمینان محلی»به تعقیب و فشار بر جنگجویان عشایر و مردم محل پرداختند.141 پس از اشغال منطقه و ایجاد آرامش نسبی اولیه در کوهمره سرخی،برخی از واحدهای نظامی مستقر در منطقه،به شیراز فراخوانده شدند و سرهنگ ستاد«اعظمی»،به فرماندهی نظامی منطقه کوهمره منصوب گردید.وی با دستورات عملیاتی ذیل،از طرف سپهبد آریانا، تعیین و اعزام شده بود. ...سرهنگ ستاد اعظمی:1-از این تاریخ[2/1/1342]شما به فرماندهی نظامی منطقه که حدود آن به شرح زیر است:از شمال ارتفاعات کوه قبله و سبزپوشان-کوار[،] از جنوب محور کازرون-فراشبند-فیروزآباد[،]از مشرق کوار-فیروزآباد[،]از مغرب جاده شیراز-کازرون-منصوب میشوید[.]2-مأموریت شما عبارت است از: الف-قلع و قمع اشرار منطقه[،]ب-تعقیب و دستگیری حبیب شهبازی[،]پ-خلع سلاح[،]ت-کنترل و نظارت و تمشیت امور کوچ ایلات منطقه به ییلاقات مربوطه[.] 3-در اجرای این مأموریت در اختیار شما گذارده میشود[.]5-کلیه واحدهای نظامی -ژاندارمری و عشایر آن منطقه برای تسهیل مأموریت محوله در اختیار و تحت امر شما گذارده میشود...142 تقریبا یک هفته بعد به پیشنهاد سرهنگ اعظمی مسئولیت منطقه فیروزآباد و قیر به سرهنگ ستاد محمود همایون واگذار شد.143 اعلامیههای تبلیغاتی یکی از مهمترین ترفندهای دولتیان برای تخریب چهرههای اصیل عشایر،و مشوب نمودن اذهان عمومی عشایر،روستاییان و مردمان شهری،و نیز اختلافافکنی میان عشایر قیام کننده، تحریر و انتشار اعلامیههای مخرب و گهگاه دروغین بود.آریانا،در خصوص«اقدامات سیاسی و تبلیغاتی»نیروهای جنوب مینویسد:«هم زمان با مانورهای نظامی[،]نیروهای جنوب دست به اقدامات وسیع سیاسی و تبلیغاتی زد.اعلامیههایی که به تعداد زیاد به وسیله هواپیمایی بین کلیه عشایر پخش میشد،حاکی از مطالب متنوع بود.از طرفی با بیان پیشرفت ستونهای نیرو و کیفر تبهکاران آنان را از عواقب نافرمانی برحذر داشته و از سوی دیگر با پند و اندرز به راه راست مینمود...»144 البته این،همه مفاد اعلامیهها نبود.غالب مطالب اعلامیهها،تخریب و تحریک کننده بود. از جمله،اعلامیههای ذیل،درباره حبیب شهبازی. شماره 1719 خ [مورخ]20/12/41[:]ارتش شاهنشاهی ایران[،]نیروی زمینی... اهالی محترم فارس[!]حبیب شهبازی را به خوبی میشناسید و سابقه زندگانی او بر هیچکس مکتوم و پوشیده نیست.این مرد مدتی خود را در پناه ارتش قرار داده و با کمکهای مؤثر ارتش زندگانی مرفه یافت[.]دارای ضیاء و عقار و مال و حشم شد و خود را به دروغ وطنپرست و خدمتگزار145شاهنشاه جلوه داد و با فریب و ریا[،]نیات مغرضانه خود را مخفی میداشت تا اینکه شب هنگام با همکاری یک عده سارق و جانی سابقهدار،ناجوانمردانه به عدهای ژاندارم حمله نمود اسلحه آنها را به یغما برده و در نهایت بیشرمی از این تجاوز قدم فراتر گذارده یک عده مردمان بیگناه ساده لوح را با شکنجه و زور به دور خود جمع و به عنف و جبر وادار به اعمال خلاف مصالح مملکت مینماید.علیهذا برای اینکه هرچه زودتر این جانی بالفطره به سزای عمل خود رسیده این کانون فساد متفرق گردد[،]در اجرای اوامر صادره ابلاغ و اعلام میدارد هرکس حبیب شهبازی را دستگیر و به مقامات انتظامی تحویل دهد جایزه قابل ملاحظهای دریافت خواهد کرد.انتظار میرود مردم پاک نهاد فارس و عشایر وطنپرست و اهالی ستمدیده کوهمره سرخی در این امر که ضامن رفاه و آسایش آنهاست[،]پیش قدم شده و هرچه زودتر ریشه این کانون فساد را از بن قطع نمایند.ضمنا لشگر بدین وسیله به اشخاصی که در این ماجرا اغفال شده و به دور حبیب شهبازی گرد آمده و اکنون متفرق و از او دوری میجویند تأمین میدهد که با خیال راحت بتوانند[به دنبال]کار و زراعت خود بروند[.]لذا بهتر است هرچه زودتر از دور او متفرق شوید که آتش مشتعل او خرمن هستی شما را نسوزاند و تنها دامنگیر خودش بشود.لشکر 10 پیاده فارس.» در برابر اینگونه حملات تبلیغاتی مخرب و تفرقهانگیز،ظاهرا جنگجویان عشایر چارهای جز سکوت و خاموشی نداشتهاند.چرا که در آن اوضاع بحرانی و جنگی،نه فرصت و مجال پاسخگویی وجود داشته و نه میدان عرضه آن-در سطح عموم-مهیا بوده است. به رغم این وضعیت نابسامانی و تیره،شخص آگاهی چون حبیب شهبازی،دست کم به دو اعلامیه نخست«ارتش شاهنشاهی»-در نامهای به ساواک-پاسخ گفته است.دقت در پاسخهای وی،بیانگر ماهیت و افشای بسیاری از دروغهای دولتمردان حکومت پهلوی است. وی مینویسد: ریاست محترم سازمان امنیت و اطلاعات محترما به عرض میرساند به قرار اطلاع آن اداره در صدد برآمد در اطراف صحنهسازیها و خیمه شب بازیهای مسئولین این استان علت را بفهمد[.]خود اینجانب عین حقیقت را به عرض میرسانم .قبل از وقوع این انقلابات خوب بود مقامات مسئول به تیمسار اشکان نصیحتی فرموده بودند که مأمورین ژاندارم برای پر کردن کیسه خود حاضر است همه کار را مرتکب شود[،]البته مردم همه حس دارند،بالاخره عکسالعملی نشان میدهند[.]پس علل این وقایع همانا اعمال مأمورین ژاندارم است و بس و اینجانب بیگناهم[.]در اعلامیه شماره 1 درباره اینجانب بیلطفیهایی شده است[.]خوش وقتم که اینجانب تا چندین قرن از نسب و وضع زندگی خود خوب خبر دارم[.]به نظر من بایستی این قبیل اعلامیهها را درباره فلان قفلساز و یا فلان ملکیدوز که به درجه افسری نایل میشود و در اندک مدتی میلیاردر میشود صادر شود[کنید]و الا اینجانب بعد از یک عمر زحمت دارای یک میلیون تومان قرض بوده و حاصل دسترنجم فعلا مورد چپاول و غارت مأمورین ژاندارم است[.]پاکروانها که از کیسه خالی این مملکت و این ملت حقوق میگیرند که حافظ مال[و جان]مردم باشند اینک خود غارتگرو دزد از آب بیرون میآیند[.]در اعلامیه شماره 2 که به اصطلاح 25 هزار تومان جایزه قتل مرا مرحمت میفرمایید نسبت کشت خشخاش داده شده[،]تعجب است مقامات چرا این قدر دروغگو باشند[.]به جای این اقدامات خوب است سازمانهای اداری مأمورین مخصوصا تشکیلات ژاندارمری را اصلاح نمایند[،]زیرا روز به روز با این رفتار مأمورین ژاندارم آنان را شکنجه و[با]عملیات غیر انسانی با آنها عمل شود[؟]آیا فلان شبان عشایر که آقایان ژاندارمها برایشان پاپوش میسازند بین عائله با آب گرم آنان را تنقیه مینمایند معلوم است اگر دستش برسد چه عکسالعملی نشان میدهد[.]آیا خبر دارید مأمورین ژاندارم و چند نفر دلالان آنها وقتی به احشامی میرسند چه میکنند[؟]آری بدانید که در هر احشام هر نفر ژاندارم اقلا بیست رأس گوسفند مردم را ذبح مینماید و هزاران اخاذی دیگر-طرز مملکتداری غیر از این است[.]خوب است به داد مردم برسید و الا با صدور اعلامیه و نسبتهای دروغ به یک فرد وطنپرست نتیجه عابد نمیگردد-در اعلامیه شماره 1 اشاره شده اینجانب ناجوانمردانه حمله کردم[،]در حالی که اینجانب به کلی بیاطلاعم و به عرض میرساند اینجانب همیشه جوانمرد بودهام[و]در آتیه هم خواهم بود.»146 با این حال سپهبد آریانا،در اعلامیه شماره 3 خود دستور کوچ اجبار کلیه عشایر و اهالی کوهمره سرخی و ترک منطقه را صادر مینماید: نظر به اینکه عدهای از عناصر ماجراجو و شرور در منطقه سرخی دست به شرارت و غارت اموال مردم زدهاند جهت سرکوبی آنها نیروهای نظامی در این منطقه به عملیات نظامی خواهند پرداخت.لذا بدین وسیله به کلیه عشایر و اهالی شاهدوست و وطنپرست این منطقه ابلاغ میگردد که فورا منطقه مزبور را ترک نموده از راه فیروزآباد یا کازرون به سمت سرحد حرکت نمایند. نبرد پیربنو جنگجویان کوهمره سرخی و طوایف پراکنده قشقایی که تحت فرماندهی حبیب شهبازی باقی بودند و به مبارزه و مقاومت ادامه میدادند؛اکنون به دستههای کوچکتر تقسیم میشدند. تعداد آنان،البته در اثر فشار همهجانبه نیروهای نظامی و بمبارانهای متعدد و متوالی،تقلیل یافته بود.«بسیاری از آنها توسط چریکهای دولتی دستگیر و در دارنگان و ریچی زندانی و شدیدا شکنجه میشوند.حبیب شهبازی با یک گروه کوچک از رزمندهترین افراد از کوهمره عقبنشینی میکند و به بلوک جره میرود و در آنجا به کوهستانهای کوهمره جروق پناه میبرد.»147 آماری که عبد اللّه شهبازی از ماندگان ارایه میدهد حدود 155 نفر جنگجو از طوایف سرخی و قشقایی است.148 جنگجویان همراه حبیب شهبازی،مدام در حرکت و تغییر مکان بودند.در طی این تحرکات پارتیزانی،کوهمرهء جروق را رها کرده در فروردین 1342،با دور زدن کوهمره سرخی،وارد کوههای«پهن»و«سبزپوشان»در جنوب شیراز میشوند؛و اندکی بعد،به روستای پیربنو(- پیربناب)،چهارده کیلومتری جنوب شیراز رسیدند.149این عمل،فوقالعاده خطرناک و دلیرانه بوده است.در اینجاست که حبیب شهبازی با ارسال نامه و قاصد نزد روحانیون مشهور شیراز -همچون آیت اللّه محلاتی و آیت اللّه دستغیب-خواستار همکاری آنان و شلوغ شدن شهر گردید تا جنگجویان عشایر به شیراز حمله نموده آنرا از دست نظامیان خارج نمایند.اما نظامیان با اطلاع از موضوع حمله غافلگیرکنندهای را آغاز کردند.عوامل اطلاعاتی نظامیان که از حضور شهبازی و همراهانش مطلع شده بودند،فرماندهان نظامی مستقر در شیراز را در جریان گذاردند.بنابراین نظامیان،شبانه روستای پیربنو را محاصره کردند و فردای آن درگیری سنگینی رخ داد.آریانا مینویسد: طبقه اطلاعاتی که در ساعت 1900[مورخه]24 فروردین به نیرو رسید حبیب شهبازی و همراهانش در آبادی پیربنو در حدود 15 کیلومتری جنوب غربی شیراز مشاهده شد. بلافاصله دستور داده شد که دو گروهان از گردان عملیات مخصوص به فرماندهی سرگرد پورطهماسبی معاون گردان مزبور شبانه به محل حرکت و آبادی پیربنو را محاصره و اشرار را دستگیر نمایند.در ساعت 0530 روز جاری[25/1/1342]،زد و خورد بین واحد مزبور و اشرار شروع[شد]و تعداد تلفات اشرار دوازده نفر میباشد[.]و چندین رأس گوسفند و مقداری اثاثیه و یک تفنگ شکاری و تعدادی فشنگ و تبرزین یک سرنیزه از اشرار گرفته میشود.اشرار فورا به کوههای صعب العبور اطراف پناه برده و در ساعت 1000 روز جاری سرهنگ ستاد ناجی با یک گروهان پیاده برای تقویت اعزام گردید و افسر مزبور فرماندهی ستون را به عهده گرفت.برابر آخرین گزارش سرهنگ ناجب تلفات خودی در این زد و خورد چهار نفر شهید و پنج نفر مجروح از واحد عملیات مخصوص که فورا به بیمارستان لشکر اعزام و نتیجه عملیات به عرض خواهد رسید.ضمنا به فرمانده منطقه 5 سرخی دستور داده شد که فورا عدهای را برای راهبندی و تعقیب اشرار اعزام دارد... پروازهای هوایی به منظور پشتیبانی به عمل آمد و اشرار را در منطقه زد و خورد پیربنو به مسلسل بستند و کلیه چادرها و احشام و قاطر و اسب سواری آنها از بین رفته و در این پشتیبانی هوایی تلفاتی هم مشاهده شده است...150 عبد اللّه شهبازی،که آن هنگام در شیراز بود مینویسد: ...بلافاصله دهها تانک و خودرو با صدها نظامی پیربناب را محاصره میکنند و با بسیج کلیه امکانات نظامی مانده در شیراز،جاده شیراز-عادلآباد را برای جلوگیری از حمله عشایر به شهر مسدود میسازند.هواپیماها به شدت به بمباران این منطقه میپردازند و نیروهای کماندو با چتر فرود میآیند.صدای بمباران و تیراندازی شهر شیراز را به هم می ریزد...عشایر با رشادت عجیبی نیروهای نظامی را عقب میرانند و حلقه محاصره را شکافته و به ارتفاعات کوه سبزپوشان پناه میبرند و نظامیان به تعقیب آنها نمیپردازند.151 وی،مشاهدات و مسموعات خود را چنین روایت میکند صدای بمباران و تیراندازی در شیراز به شدت شنیده میشد.حتی چتر کماندوها که در آسمان گشوده میشد از شیراز قابل رؤیت بود.مردم همه به خیابانها ریخته بودند و همه جا پچپچ بود که حبیب شهبازی قصد حمله به شیراز را داشته،ولی محاصره و کشته شده،اما پس از مدتی شایع شد که عشایر محاصره را شکافته و به ارتفاعات رفتهاند.152 به رغم گزارش اولیه نظامیان،که تلفات عشایر را دوازده نفر ذکر کرده،تنها یک نفر از جنگجویان عشایر-از همراهان بلوط جعفرلو-کشته شد،و مقاومت و مبارزه جنگجویان عشایر در نبرد حماسی پیربنو و نیز شکستن حلقه محاصره و رهایی از آن و عدم تلفات سنگین در میان آن همه بمباران شدید هوایی و زمینی،از اقتدار رزمی و چابکی رزمندگان عشایر،حکایت میکند.در واقع،نظامیان در جنگ پیربنو موفقیتی به دست نیاوردند.آریانا،به این مهم معترف و مقر است.وی،علل«عدم موفقیت»نظامیان را«عدم خونسرد و عجله فرمانده ستون،دستورات ضد و نقیض و نقص آموزش رزمی پیاده»ذکر میکند.154 قیام موصلوها در قیر و کارزین بنا به نوشته فسایی در فارسنامه ناصری،«موصلو»یکی از 66 تیره قشقایی است.155ابرلینگ، براساس گفته ناصر خان قشقایی،«موصلو»(-موصول لو)را جزو طایفه«عمله»-طایفه خاندان حاکم قشقایی-نام میبرد.156در هرحال موصلّو یکی از تیرههای مشهور ایل قشقایی بود که هم زمان با قیام عشایر کوهمره سرخی و بویر احمد،به اقدامات مسلحانه علیه دولت مرکزی دست زد.عواملی چون پیشینه نادرست مأموران دولت،فشارهای وارده بر طوایف و تیرههای قشقایی پس از قتل ملکعابدی،نارضایی از اجرای مجدد خلع سلاح عمومی، خشکسالی و عدم کشت و زرع و در نتیجه فقر و مسکنت عمومی،همه و همه دست به دست هم دادند تا سه برادر دلاور به نام خوردل(-کوچک،ریز)حیدر و بستان،با همکار جمعی دیگر از جنگجویان موصلو به بهانه عدم توزیع گندم و ارزق عمومی انبارهای دولتی،به مراکز آن حملهور شده نبرد خویش را با رژیم آغاز نمایند.بدین ترتیب که ظاهرا«دولت برای کمک به روستاییان و کارگران راه مقداری آرد و گندم در انبارهای بخش[قیر]متمرکز ساخته»بود که به مردم منطقه،و«خانوادههایی که احتیاج»دارند؛بدهد.157گویا،دولتیان در امر توزیع ارزاق مزبور،تأخیر زیادی مینمایند.فشار فقر و گرسنگی مردم و سابقه بدی که از دولتیان در ذهن عامه بوده است دست به دست هم داد تا برادران«قائدی»(-خوردل، حیدر و بستان)،با رهبری و هدایت جمعی از خشمگینان طایفه،به انبارهای مذکور،حمله نموده با شکستن در انباره و تصرف آن،همه را در اختیار مردم قرار دهند.یک نویسنده محلی،میگوید:«دولتیها به این بهانه که«آمار برای توزیع ارزاق در دست ندارند و از مرکز حکمی مبنی بر توزیع ارزاق صادر نشده است»امروز و فردا میکردند و سینه هزاران انسان گرسنه از کینهها و عقده انباشته میشد...سرانجام آتش خشم قحطی زدگان از لوله تفنگهای سه برادر به نامهای حیدر،بستان و خوردول زبانه کشید...»158 یک نویسنده دیگر قشقایی،میگوید: در زمستان سخت و قحطزده سال 42[1341]دولت منّتی بر مردم عشایر گذاشت و شاید به پاس شکنجهها و ظلم و ستمهایی که بر آنها وارد ساخته بود خواست از آنان دلجویی نماید،مقداری گندم و جو به مسئولین در منطقه قیر و کارزین تحویل داد،تا بین افراد مستمند تقسیم کنند[.]اما از آنجا که گرسنگی مردم را به ستوه آورده و طاقتشان به انتها رسیده بود و مردم فکر میکردند که اینبار هم آذوقهها مثل گذشته به فروش خواهد رفت و یا به افرادی که نیازمند نیستند داده خواهد شد،با سابقه ذهنی که داشتند و تأخیری که نیروی انتظامی و شهرداری در تحویل اجناس به وجود آوردند موجب خشم و غضب مردم شد[و]خوردل و حیدر و بستان برادران درد کشیده وفقیر که قبلا هم به علت درگیریهای محلی،یاغی[شده]بودند...با جمعی از یاران و دوستان خود شبانه به انبارهای دولتی حمله برده و کلیه ارزاق درون آنرا در اختیار مردم منطقه قرار دادند.159 آریانا،با اشاره به درگیریهای نظامیان و موصلّوها مینویسد«...اغتشاشاتی در منطقه قیر و کارزین از مدتی پیش آغاز شده بود که...به نوبه خود بسیار قابل توجه بوده[است].پیش از آغاز عملیات و تشکیل نیروی جنوب اشرار موصلّو ضمن شرارتهای مکرر گندمهای دولتی قریه مزبور را در اثر تخلیه پاسگاه ژاندارمری غارت کرده و یک منطقه وسیعی را که تا کرانههای خلیج فارس امتداد دارد ناامن مینمایند.»160 این واقعه،چند روز پس از خلع سلاح پاسگاههای دادنجان در کوهمره سرخی،و توتنده در بویر احمد،اتفاق افتاده است.یک منبع آگاه نظامی،تاریخ آنرا 17 اسفندماه 1341 ذکر میکند.161 احتمالا،انتشار اخبار قیام عشایر کوهمره سرخی و بویر احمد،در تشجیع و تهییج موصلّوها، تأثیر زیاد داشته است.صفری کشکولی،از اطلاع موصلّوها از قیام مردم در شهرهای مختلف از جمله قم،به وسیله دو نفر از افسران ناراضی،سخن میگوید.162 پس از ماجرای غارت انبارهای گندم،موصلّوهای مسلح به کوه زدند.نیروهای دول
نظرات شما عزیزان: